هیچ تنها و غریبی طاقت غربت چشماتو نداره
هر چی دریا رو زمینه قدر چشمات نمیتونه ، ابر بارونی بیاره
وقتی دلگیری و تنها غربت تمام دنیا
از دریچه ی قشنگ چشم روشنت میباره
نمیتونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات
تو بذار که من بسوزم ، مث شمعی توی شبهات
توی این غروب دلگیر جدایی توی غربتی که هم رنگ چشاته
همیشه غبار اندوه ، روی گلبرگ لباته
حرفی داری روی لبهات اگه آه سینه سوزه
اگه حرفی از غریبی اگه گرمای تموزه
تو بگو به این شکسته غصه های بی کسی تو
اضطراب و نگرانی ، حرفای دلواپسی تو ، حرفای دلواپسی تو
نمیتونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات
تو بذار که من بسوزم مث شمعی توی شبهات
نمیتونم… نمیتونم… نمیتونم…
-----
خیلی این ترانه رو دوست دارم...خیلی.