وقتی این شعر را می خوانی ، یادت بیاید / کسی دور از تو … دارد با خودش کلنجار می رود / تا خواب را از تو نپراند
دنیای من از تو محروم نیست
دنیایی که گاه و بی گاهش را / گرفته است / از تو
دنیای مترسک زده ام / کاه گرفته است
و تو / سوزن شده ای / میان چشم های ضعیفم
که باید برای نخ دادن به تو
به چشم های دیگری اعتماد نکم
دلم میخواهد پیراهن سفیدم را بپوشم
که به خنده های تو بیایم
و صورتم آنقدر در گیر تو باشد
که جای راه / از بیراهه سر دربیاورم
دلم میخواهد / جا در جا / در تخته ی تو / شش و بش بیاورم
تو در خانه خالی من بنشینی و من در جفت خال / چشم های تو
از تاس ها و التماس ها /بیفتم
دلم را … ولش کن
بیا در همین خانه
در همین خانه
که آنقدر صمیمانه است
که مشروبش را روی زمین سرو می کنند
بی حرف و بی ورق
بی تخته و بی تختخواب بیا
می خواهم تو / با پریای شاملو برقصی و من
با فروغ از تو بگویم
آنقدر که در شعر / از من ، جز تو نماند ………
.
.
از آسمان چه پنهان / صورت تو
مستعد ِ تمام ابرهایست که از بلوغ ِ باران
به چشم های من پناه آورده اند / تا گریه ام بی دلیل نباشد
.
.
اصلا باز هم ولش کن …
بگذار دنیای من همین چند خط بیشتر نباشد :
سیگار های شبانه … حرف های اتفاقی …
چتری که جز برای دو نفر / باز نمی شود …
آنقدر بارانی ات به تنت می آید که باور کن
باران برای تو / با سر می آید ……..
بیا قدم بزنیم … سیگار از من ، باران از تو
No comments:
Post a Comment