Saturday, 7 April 2012

دست نوشته برای علی



الان میدونم کجایی میدونم چی کار میکنی!
بعد از اینکه کلی تو روز رژه رفتی و بشین پاشو زدی به بدن،بعد از اینکه چند باری حرف زور یه آدم ابله بیسواد که احتمالا مافوقت هستش رو گوش کردی و زیر لب هر چی فحش ناموسی بلد بودی بهش دادی،بعد از اینکه بیگاری های جمع کردن برگ ها از روی زمین و تمیز کردن محیط پادگان رو تموم کردی،الان شکر خدا تونستی 1 نخ سیگار گیر بیاری بری یه گوشه با ترس و لرز بکشی،آخرشم بدی رفیقت.بعدم بری تو خوابگاه،با لباس رسمی بخوابی با پوتین چون احتمالا ساعت 3 نیمه شب پاس داری و تو سرما توی اون خراب شده باید بری پاس بدی.همه رو میفهمم داداش علی،تازه توی اون سگ لرزم به این فکر میکنی که چقدر دلت واسه خونه،مامانت،بابات،خواهرات،ماشینت،رفیقات،دوست دخترات،سیگار و مشروب و خواب و همه چیز تنگ شده.بعد یاد من میوفتی که قراره کارتو ردیف کنیم بیای تهران خدمت کنی.میگی کاشکی حامد بتونه،بعد یوهو یکی بهت میزنه میگه برو بخواب نوبت منه،بیخیال همه این فکرا میشی و مثل جنازه میوفتی روی تخت،پس آرومم بخواب داداشیه گلم،که 5 صبح باید واسه نماز جماعت بیدار شیاونم با داد و بیداد و سوت یه ترک خر که مثلا مافوقته!!!!.توی سرما بری وضو بگیری،اینجاس که خودت و نماز و اسلام و مملکت و عالم و آدم رو فحش کش میکنی.
آرومم بخواب.خیلی از دوستات،همینطور من،اینجا به یادتیم.دلمونم واست تنگه.یه روز میای این دست نوشته رو میخونیم با هم،میزنیم تو سر هم و هر هر میخندیم و پامیشیم میریم عشق و حال....آروم بخواب.
داداش حامدت
بیست و دوم دی ماه89

No comments:

Post a Comment