Saturday, 7 April 2012

دونسته و ندونسته





من روزی 17 بار لعنتت میکنم.اگه همه ی مورچه های روی زمینم یکصدا من رو صدا کنن،بازم نمیتونم فاصله ای که میان خورشید و کره زمین هستش رو حتی اندازه یه سر سوزنم ،دوستت ندارم.باور کن راست میگم،میدونی چرا؟چون از وقتی که گفتی تو باید کشته بشی و من قاتل تو هستم بیشتر عاشق مارلون براندو شدم و فیلم گاد فادر رو به اندازه ی موهای سرت تا حالا من قهوه فرانسه با اندازه های مختلف فنجونش خوردم.راستی یادته اون روزی که داشتیم با هم بازی میکردیم همون لحظه تاریخ انتشار آلبوم دکلمه احمد شاملو بود؟نه نه نبود.اون یه خورده بعدش بود.ای واااااای این قافله عمر عجب میگذرد.برف نو برف نو سلام سلام.چطوری یاد این همه حرف افتادم.نمیدونم فقط اینو میدونم که تو الان خوابی و داری خواب ناز میبینی،منم اینجا نشستم و لبام داره دود میکنه.نه لبام نمیکنه اون سیگار روی لبامه که فکر کنم دیگه دارم از شدت لذتش ارضاء میشم.اه اه چه بد خندید.نمیدونم چرا ولی بر خلاف تصور همه من از اینکه نگاهم هم بهش بیوفته بیزارم.
به راستی که خیلی سخته.ولی اگه من میدونستم سخت نبود.مهم اینکه من نمیدونم.دیگه تو این مورد هیچی نمیدونم.فقط میدونم اگه میشد و اون چیزی که باید میشد.حرفامون میشد پانتومیم و میشدیم الیزابت تیلور و آلپاچینو.در میووردیم تاپ و جین و ...یاد یه موسیقی بیکلام افتادم .
که توش کلی حرف بود از حرفایی که من نمیدونم هدفش چی بود ولی میدونم انقدر اونجای دلت رو مور مور میکرد و لذت میبردی،انگار یکی داره با موهات بازی میکنه یا داره پشت کمرتو میخارونه.به همین لذت بخشی.نه بیشتر و نه کمتر.
سیگار من تموم شد و دونسته ها و ندونسته های من تموم نشد ولی اینو میدونم که اگه روزی برسه که بخوام اسم اینکاره رو روی خودم بذارم ،حتما حتما حتما میرم یه سیگار بهمن کوچیک میخرم و یه کبریت توکلی که بالای نود سال سابقه داره،اونوقت میشینم همونجایی که همیشه با تو میشینم.با یه پرستیژ خاصی و لحن صحبت خاص تر،شروع میکنم به بهمن کوچیک کشیدن و حرف زدن با تو.و آدر آل آو د گایز.
راستی اینو میگم که حداقل تو بدونی،تموم عکس هایی که خودم با اون دوربینی که یادآور تموم لحضات شادیه منه البته تا به حال ،میندازم،از نظر خودم خیلی زیباست.ولی نه به زیبایی عکس لخت بازیگرای خارجی یا فیلم پورن که از دیدگاه اونا خوشگله.از دیدگاه من اون عکسی که همیشه از تو انداختم و پزش رو به خودم و همه میدم.حتی به دیوار یا لیوان.اون زیباست.باور کن اینو دیگه میدونم.البته یه چیز دیگه ای رو هم باید باور کنی،جدی جدی من قدیسه نیستم ولی خوب خوشم نمیاد دیگه.راست میگم.همون عکسهای مشکل دار از نظر بابام رو میگم.همون عکس های پورن.ولی خوب ممکنه از خیلی از اون عکسهایی که ارشاد مشکل دار اعلامش میکنه خوشم بیاد.
من نمیدونم اون روزی که توی اون فیلم داشت طرفش رو نگاه میکرد عاشقونه بود یا غیر عاشقونه.وقتی کام کوک رو میگرفت و با شیوه و ترفند لب تو لب توی دهان طرفش فوت میکرد عاشقونه بود یا غیر عاشقونه.اصلا نمیدونم اون لحظه اونا کنار دریا تو ساحل اونم اون موقع صبح چی کار میکردن و اون پیرزنه کی بود که توی ماشین منتظرشون بود.یا حتی اینکه چرا چشماش رو واسه ی طرفش خمار میکرد و پاهاش رو انداخته بود بین پاهای طرفش به طور ایستاده همدیگه رو بغل کرده بودن.اینم نمیدونم عاشقونه بود یه غیر عاشقونه.فقط اینو میدونم اون طرفش داشت از شدت کشیدن کوک،پرواز میکرد.آخه حالشو نشون داد
زندگیه من پر از دونسته و ندونسته اس.پر از علامت سواله توی دفترش.فقط نمیدونم باید اینا رو به زبون بیارم یا اصلا یادشون بیوفتم یا نه.ولی اینو میدونم که دوست داشتم حرف بزنم و الان این چیزا رو از ذهن تو و خودم عبور بدم...
همونطوری که همه دارن عبور میدن.ذهنشون رو...

No comments:

Post a Comment